یک سال پس از سلطه طالبان بر افغانستان در اواسط اوت ۲۰۲۱، به نظر میرسد جامعه جهانی این کشور را به فراموشی سپرده و بیش از ۳۵ میلیون افغان با چالشهای متعددی نظیر فقر، بیکاری، فروپاشی اقتصادی و محدود شدن ارزشهای حقوق بشری روبهرو شدهاند.
طبیعی است که در حال حاضر مسئله اوکراین اولویت اول جهان باشد اما افغانستان نیز برای رسیدن به وضعیت سیاسی-اقتصادی و رفع دو خطر بزرگ که از مبدا این کشور متوجه جهان است- مهاجرت بیرویه و تروریسم فراملی- شدیدا به حمایت بینالمللی نیازمند است. با این حال، رویکرد آمریکا در قبال افغانستان همیشه با افراط و تفریط همراه بوده است.
در دهه ۹۰ میلادی، آمریکا به افغانستان کمترین توجهی نداشت؛ ولی در دو دهه اخیر و پس از سال ۲۰۰۱، این توجه به حدی رسید که هزاران سرباز آمریکایی به افغانستان اعزام و به جنگ مستقیم با تروریستها وارد شدند.
فارن پالیسی در مقاله جدیدی به قلم صادق امینی، از افغانهای ساکن آمریکا، نوشته است که برای این کشور، مسیری درست برای به دست آوردن بهترین نتیجه و کمترین خطر، حرکت در میانه این دو رویکرد افراط و تفریط است.
به باور نویسنده مقاله، در اواخر دهه ۸۰ میلادی و همزمان با عقبنشینی شوروی از افغانستان، آمریکا تعامل خود با افغانستان را به کمترین حد رساند و هرچند نظارت اطلاعاتی و فعالیتهای ضدتروریستی آمریکا همچنان در مورد افغانستان جاری بود، سایر مجراها بهخصوص مجرای دیپلماتیک کاملا به روی افغانستان بسته شد. سفارت آمریکا در افغانستان عملا فعالیتی نداشت و همه مسائل مربوط به افغانستان از طریق سفارت این کشور در اسلامآباد مدیریت میشد.
این تعامل حداقلی به مردم افغانستان هیچ کمکی نکرد و حتی نتوانست جلو رخ دادن حادثه خونین یازدهم سپتامبر را بگیرد. تمام تلاش دولتهای آن زمان آمریکا، شلیک تعدادی موشک کروز به سمت پایگاههای آموزشی تروریستها در خاک افغانستان بود که بر فعالیتهای این تروریستها تاثیر چندانی نداشت.
اما پس از یازدهم سپتامبر، تعامل آمریکا با افغانستان به حد اعلا رسید؛ به طوری که آمریکا برای محو تروریسم در منطقه، لشکرکشی بزرگی به راه انداخت و مبارزه با گروههای هراسافکن مانند القاعده آغاز شد. در کنار آن، تلاش برای ایجاد یک دولت مدرن نیز جزو برنامههای تعامل حداکثری آمریکا در افغانستان بود.
با این حال، این کشور در همان آغاز راه در افغانستان، دو اشتباه بزرگ مرتکب شد؛ یکی حذف کامل طالبان از بدنه نظام آینده افغانستان و سهم ندادن به آنان در کنفرانس بن و دیگری تمرکز بر مبارزه با تروریسم در داخل خاک افغانستان بدون آنکه به عقبه آنها و سایر پایگاههایشان در خاک پاکستان کاری داشته باشند.
در سال ۲۰۱۷، اشتباه سوم آمریکا در قبال افغانستان تقریبا زمینه سقوط نظام جدید به دست طالبان را مهیا کرد؛ وقتی که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت امریکا، به صورت یکجانبه با گروه طالبان وارد مذاکره و گفتوگو شد و بدون آنکه دولت افغانستان را در این روند شریک کند، در سال ۲۰۲۰ توافق صلحی با طالبان امضا کرد.
این توافق برای طالبان این فرصت را میسر کرد تا وضعیت را با دوره سیاسی دهه ۹۰ مقایسه کنند، آمریکا را در جایگاه شوروی بنشانند و دولت جمهوری را نیز بنا بر الگوی دولت دکتر نجیبالله، محکومبهشکست بدانند. این تقویت روحیه طالبان برای شکست نیروهای دولتی با گزینه خروج سریع ناتو از افغانستان همراه شد و نیروهای افغان که همچنان با هدایت پیمانکاران ناتو جنگ را به پیش میبردند، یکباره با خلا مدیریتی مواجه شدند و گیج و سردرگم، ناگزیر در مقابل طالبان تسلیم شدند.
حالا که نزدیک به یک سال از سلطه طالبان میگذرد، بازگشت آمریکا به تعامل حداقلی میتواند دوباره تکرار حادثه یازدهم سپتامبر را امکانپذیر کند. به این ترتیب، بهتر است آمریکا یک برنامه تعامل فعال را در پیش بگیرد.
هزاران شهروند افغان که تقریبا جانمایه نظام سابق بودند، از افغانستان خارج شدهاند. تعدادی از آنان از جبهه مقاومت حمایت میکنند و تعدادی دیگر در پی تعاملی میانه برای برونرفت از بحران موجودند. در چنین وضعیتی، دولت آمریکا باید به فاز تحرک بیشتر وارد شود.
نخستین چیزی که برای این تحرک نیاز است، ملزم کردن طالبان به اجرای توافق صلح است که یکی از ارکان آن ایجاد یک دولت فراگیر بود.
طالبان باید بدانند که امارت صرفا اسلامی آنان هیچگاه در جهان مشروعیت رسمی نخواهد یافت و این کشور بدون ایجاد دولت فراگیر، نمیتواند تعامل مثبت و مشروع با جهان را آغاز کند. پس از ایجاد دولت فراگیر، امکان بازگشت ثبات سیاسی- اقتصادی در افغانستان بیشتر میشود و جامعه جهانی با کمکهای خود میتواند افغانستان را از بحران موجود بیرون بکشد.